Friday, July 21, 2023

اندر آبروریزی رضا ثقتی و همجنسگرایی زیرزمینی در ایران


یکی از  دلایلی که من مخالفم ممنوعیت همجنسگرایی و یا حتا تقبیح و سرزنش عرفی و اجتماعی این گروه هستم اینست که این محدودیت های حقوقی و اجتماعی باعث میشود که خیلی از افراد همجنسگرا رل دگرجنس گرا را بازی کنند و حتا با جنس مخالف ازدواج کنند، ولی در خفا به ارتباط با همجنس بپردازند که به مراتب تهدید بیشتری برای بنیان خانواده است تا افرادی که علنی همجنسگرا هستند و تحت فشار قرار نمیگیرند که با جنس مخالف ازدواج کنند.

البته این نکته ای که بعضی مطرم می کنند که در ایران خیلی از ارتباطات با همجنس بخاطر عدم دسترسی آسان به جنس مخالف است (چون در ایران حتا اونم تقبیح و منع میشه!) و نه اینکه طرف ذاتا همجنسگرا باشه نیز درسته. اما بنطر من اون مورد بیشتر محدود میشه به افراد خیلی جوان (بخصوص در محیط های مذهبی) که واقعا دسترسی به جنس مخالف براشون سخته. در مورد افرادی چون ثقتی که حتا متاهل هم هستند ولی باز اینکار رو می کنند داستان فرق داره و بنظر من این فرد ذاتا همجنسگرایی است که رل دگرجسن گرا را بازی کرده.
البته من خودم همجنسگرا نیستم اما تزم را در باره ترنس های ایران نوشتم اینکه در این زمینه مطالعه و پژوهش کردم.
مفهوم و تصوری که در ایران (و کلا غرب آسیا و تا حدی حتا آمریکای لاتین) از همجنسگرایی هست با غرب فرق داره. در آمریکای شمالی (که من زندگی میکنم) و گمان کنم حتا اروپای شمالی و غربی، هر فردی که کوچکترین گرایشی به همجنس خود داشته باشد همجنسگرا و یا «گی» نامیده میشه. این مفهوم فاعل و مفعول معنی چندانی براشون نداره و مهم نیست که طرف یک مرد سیبل کلفت با استایل خیلی مردونه است یا حالت های زنانگی دارد و در آمیزش جنسی چه نقشی را بازی میکند. همه از دم گی نامیده میشند و در عمل جنسی معمولا هر دو نفر به نوبت هر دو رل را بازی می کنند گرچه بعضی عنوان میکنند که بیشتر تمایل دارند زیر باشند و بعضی در اصطلاح رو، ولی همه به یک چشم نگاه می شوند. کافی است که یک مرد حتا در نقش فاعل حتا یک بار با یک مرد دیگر آمیزش کند (یا حتا مردی را ببوسد) تا فرد «گی» و یا نهایتا بایسکچوال (دو جنسگرا) نامیده شود.
در ایران ولی این مفعول بودن است که بار منفی زیادی دارد و دیده ام که تصور عامه مردم این است که تنها فرد مفعول است که گی محسوب میشود و این برچسب برای فاعل بکار برده نمیشود. و گرچه مردان فاعل نیز در ظاهر تقبیح می شوند و در ادبیات عسلامی عنوان لواط کار برای هر دو بکار می رود، اما دراذهان عمومی فرد مفعول بیشتر تقبیح و تحقیر میشود و در کیفر شرعی نیز جرم سنگین تری دارد که خود نکته جالبی است و بنظر من ریشه درمردسالاری و زن ستیزی جامعه دارد. از آنجا که مرد مفعول نقش یک زن را بازی می کند، جامعه مردسالار که مردها را بطور ناخودآگاه برتر از زنها می داند دچار وحشت میشود و این را تهدیدی برای «مقام رفیع مرد» و مردانگی میداند! مرد مفعول این پیغام را مخابره می کند که هر مردی بالقوه می تواند این رل را بازی کند و عمل او «توهینی» به مقام مرد است. (به این نکته توجه کنید که در ارتباط جنسی میان دو زن، زن فاعل که رل مرد را بازی می کند بیشتر از زنی که رل مفعول را دارد تقبیح نمیشود!‌ یا حتا زنی که لباس مردانه می پوشد مانند مردی که لباس زنانه می پوشد تحقیر نمیشود. این ها ریشه در باورهای ناخودآگاه جمعی به مردسالاری دارد). حتا در جکها و دشنام های رایج در ایران، این مفعول است که تحقیر میشود و فاعل بطور زیرپوستی رل نوعی «قهرمان» و ابرمرد را دارد.
این باعث میشود که در کشورهایی مانند ایران مرز قاطع و مشخصی میان همجنسگرایی و دگر جنس گرایی وجود نداشته باشد و تا جایی که مردی رل فاعل را بازی میکند، در کتگوری همجنسگرا یا گی حساب نشود. حتا زن بگیرد ولی در خفا یک زندگی جنسی موازی داشته باشد.
بهرروی، اگر در جامعه، همجنسگرایی به عنوان یک واقعیت میدانی پذیرفته میشد و بین فاعل و مفعول تبعیضی قایل نمیشد، این آقای ثقتی به احتمال زیاد هرگز زن نمی گرفت تا امروز زن و بچه اش را بی آبرو کند و بنیان خانواده اش این چنین از هم بپاشد. از اول مثل آدم با یک مرد می بود. به نگرش من این خیلی سالم تر است تا اینکه مردی ادعای دگرجنسگرایی کند، زن بگیرد، و بدتر از همه اینکه پرچم دار مبارزه با «فساد و بی حجابی» شود ولی «در خلوت آن کار دیگر بکند»!‌

Wednesday, July 19, 2023

احترام به مقدسات اسلامی تحت پوشش احترام به عقاید:


یکی از کلیشه های رایج این زمان «احترام به عقاید دیگران» است. دو انتی تز دیگر برای این کلیشه وجود دارند: نخست) احترام به عقیده دیگران معنا ندارد، منتها باید به آزادی فرد برای بیان عقیده اش احترام گذاشت. دوم) «باید به صاحب عقیده احترام گذاشت، اما به عقیده اش می شود بی احترامی کرد». 


اینجا من هر دو این آنتی تز را به اضافه خود تز (باید به عقاید دیگران احترام گذاشت) را به چالش می کشم. در واقع با هر سه این تفکرات به نوعی مخالفم. 


به نگر من، این ادعا اشتباه و غیرمنظقی است. شخصیت افراد از عقایدشان جدا نیست و در بسیاری از موارد، عقیده فرد به منیت و ارزش انسانی فرد گره خورده است. وقتی که عقیده ای را احمقانه، کودکانه، مضحک، و یا ساده لوحانه می خوانیم، خواه نا خواه، به شخصیت فردی که دارای این عقیده است توهین کرده ایم. در واقع انگار می گوییم تو احمق، نادان، ساده لوح، و یا سطحی هستی که عقیده ای این چنین احمقانه یا ساده لوحانه داری. می شود با عقیده کسی مخالف بود، بدون اینکه به صاحب عقیده توهین کنیم. اما نمیشود به عقیده کسی توهین کنیم (یعنی از الفاظ توهین آمیز مانند احمقانه، مضحک، مالیخولیایی استفاده کنیم) اما به شخصیت فرد توهین نکنیم. بنابراین این ادعا که احترام گذاشتن به عقیده دیگران با احترام گذاشتن به خود فرد مغایرت ندارد ایراد منطقی دارد. شخصیت انسانها از عقیده آنان جدا نیستند.


و اما در خصوص توهین به مقدسات اسلامی و یا عقاید اسلامی: 


در مورد اسلام (و یهودیت) یک استثنا وجود دارد، و آن این است که به نگر من توهین به عقاید اسلامی (و یهودی جایز) است بر پایه مقابل به مثل. 


مسله اسلام این است که در اساس اسلام بر پایه بی احترامی به عقاید و حتا مال و جان دگراندیش بنا شده است. پیامبر اسلام، به بت های مردم حجاز بی احترامی کرد و آن ها را از کعبه (که مکان مقدسی برای اعراب بت پرست بود) بیرون کشیده و به دور انداخت. این عین بی احترامی به عقاید دیگران است. 

در سراسر قران نیز افرادی که اسلام نیاورده یا الله را بعنوان خدا باور نکرده اند توهین و بی احترامی میشود. قران حتا پا را از بی احترامی لفظی فراتر نهاده و دستور قتل و کشتار و بردگی گرفتن زنان بیوه کفار کشته شده در جنگ را میدهد. 

از لحاظ تاریخی نیز، محمد و سایر خلفای اسلامی و امامان شیعه همین رویه را پیش گرفته و به کشتار دگراندیشان ادامه می دهند. 

مثلا حمله به ایران با چه انگیزه ای بود جز اینکه مسلمانان تازه به دوران رسیده راه و روش زرتشتیان را نمی پسندیدند و با تحقیر به آنان لقب «آتش پرست» می دادند و به ایران یورش آورده تا مثلا عقیده خیلی خوب خود را به سرزمین ایرانیان بیاورند. پس از فتح ایران نیز آتشکده های زرتشتی و معابد آیین مهر را ویران کرده و تا به امروز نیز به این ویران گری خود افتخار نیز می کنند. آیا این بی احترامی به عقاید (و جان و مال) دگر اندیش نیست؟! 


امروزه ولی بسیاری از مسلمانان که کتاب مقدس خود آنان سراسر پر از توهین و تحقیر به دگر اندیش است، از عبارت «احترام به عقاید دیگران» سواستفاده کرده و خواهان این هستند که دیگران به عقاید عسلامی آنان احترام بگذارند. در واقع استاندارد دو گانه می طلبند: اسلام من برای حق حیات توی دگر اندیش احترام قایل نیست، ولی توی دگر اندیش ملزم هستی به عقاید من (که می گوید ریختن خون تو حلال است) احترام بگذاری!!‌ زهی خیال باطل! 


Friday, July 14, 2023

آیا محمد از زنان و کودکان استفاده ابزاری می کرد؟ آیا محمد پدوفیل بود؟


طبق روایات اسلامی، رسول الله بین ۱۴ تا ۴۰ زن داشت. او حتا با دختربچه ها مانند عایشه ازدواج  کرد. در بعضی  روایات عایشه ۶ و در برخی دیگر ۹ سال سن داشت. 
مسلمانان که ید طولایی در توجیه و توریه دارند این رفتار غیراخلاقی و ضدانسانی محمد را به چند شیوه توجیه می کنند

یک توجیه ایشان این است که دختران در آن زمان و مکان زودتر به سن بلوغ می رسیدند طوری که مثلا در نه سالگی زن بودند. این ادعا هیچ منشا علمی ندارد. اتفاقا پزشکان معتقدند که در زمان ما دختران زودتر از نسلهای گذشته بالغ میشوند بخاطر مسایل تغذیه ای. در گذشته که غذا محدود تر بوده منطقی تر است که باور کنیم دیرتر از امروز بالغ میشدند. بعلاوه بر اینکه بلوغ جسمی لزوما مقارن با بلوغ فکری و شخصیتی نیست. در بیشتر کشورهای دنیا امروز، افراد زیر ۱۸ سال از نظر حقوقی کودک حساب می شوند گرچه اغلب آنها در سنین بین ۱۲-۱۶ از لحاظ جسمی بالغ می شوند. رابطه جنسی میان افراد بزرگسال و افراد زیر ۱۸ سال در بسیاری از کشورهای دنیا جرم سنگینی محسوب میشود حتا اگر خود دختر پیشقدم این رابطه باشد. استدلالشان این است که کودک زیر ۱۸ سال از نظر شخصیتی آنقدر رشد نکرده که بتواند آزادانه در این زمینه تصمیم بگیرد و این وظیفه فرد بزرگسال است که مانع این ارتباط شود حتا اگر کودک زیر ۱۸ سال اصرار ورزد. این بخوبی گویای این مطلب است که بلوغ جسمی و بلوغ فکری دو مقوله مجزا هستند و تا ۱۸ سال فرض بر این است که فرد هنوز قدرت تمیز ندارد. 

نکته دیگری که توریه بازان و مدافعان محمد بیان می کنند این است که در آن بستر زمانی و مکانی، ازدواج با دختربچه ها رایج بوده و جزوی از فرهنگ بوده بنابراین بر محمد خرده ای نیست که طبق سنت و عرف جامعه همسران کودک اختیار کرده است. پاسخ به این توجیه این است که مگر نمی گویید پیامبر اسلام آمد که عرب را از جاهلیت نجات دهد و راه درست را به آنان نشان دهد و سنت های غلط آنان را اصلاح کند؟ پس چرا مقابل این سنت غلط و غیرانسانی عرب نیاستاد و خود از این عمل غیرانسانی پیروی کرد؟ 
محمد جسمیت بتهای عرب را شکست و آنان را از پرستش چند بت منع کرد. پرستش بت به مراتب کمتر از تجاوز جنسی به کودکان در غالب کودک همسری بود. ولی همین پیامبر که مثلا آمده تا راه و روش درست زندگی را به عرب یاد دهد، از یکی از بدترین و ضدانسانی ترین سنت مردم آن زمان که ازدواج با کودکان بود پیروی می کند؟

سوم، برخی که دوست ندارند هوس رانی محمد را عامل تعدد همسران محمد بدانند، ادعا می کنند که محمد بخاطر مسایل سیاسی با بسیاری از این زنان ازدواج کرد. در پاسخ به ایشان باید گفت که «عذر بدتر از گناه»! چند همسری خودش بد است، ولی اینکه دلیل ازدواج با کسی بخاطر مسایل سیاسی باشد، خود استفاده ابزاری از زن است. 

مدافعان سنت یهودی حجاب که در اسلام هم امروز رواج دارد (احتمالا توسط آخوندهای آنوسی وارد اسلام شده است) ادعا می کنند یکی از دلایل لزوم رعایت حجاب این است از زن استفاده ابزاری نشود(!) جالب است که در اسلام به فور از زن استفاده ابزاری می شود. نه تنها اگر محمد واقعا بخاطر مسایل سیاسی با این زنان ازدواج کرده باشد خود مصداق استفاده ابزاری از زن است، بلکه برای بهشت نیز وعده حوریان و زنان زیبارو را داده است. آنجا نیز به طمع استفاده از زنان در بهشت مومنان را وادار به انجام کارهای «نیک» (البته نیک به ظن خود!) می کند. 

اسلام کفر است. الله یک بت است.



چه خدایی جز یک بت نیاز به خانه دارد؟ اسلام، یک دین بت پرستی است. خدایی که همه جا هست و اصلا وجودش در تمامی موجودات و فضای به ظاهر خالی نیز عجین شده است، خانه ای ندارد و تصور کردن خانه برای خدا عین بت پرستی است. 

به قول مولوی: «همچو روغن درمیان جان شیر لامکان اندر مکان آید همی».


الله، که امروزه مسلمانان به او لقب خدای یکتا داده اند، بت عرب پیش از اسلام بود. اعراب بتهای مختلفی را در کعبه نگه می داشتند و آنان را می پرستیدند. این بت ها از چوب و یا سنگ ساخته شده بودند. نام بت های معروف حجاز، الله، لات، منا، و عزی بودند. حرف محمد این بود که بجای اینکه چند خدا داشته باشیم بهتر است تنها الله را از میان این بتها پرستش کنیم. جمله «لا اله الا الله» نیز از همین می آید یعنی بتی نمی پرستیم جز بت بزرگ که همان الله باشد. الله اکبر هم یعنی الله از بقیه بت ها بزرگتر است. 

بدعت دیگری که محمد گذاشت این بود که جسمیت الله را حذف کرد و آن بت سنگی یا چوبی را به یک بت انتزاعی تبدیل کرد. 

کسی که الله و یا خدا را می پرستد در واقع کافر است، چرا که خدا را سوای خود و سوای عالم هستی فرض میکند. او خدا را انتزاع می کند، از خدا یک بت انتزاعی در ذهن خود می تراشد. او خدا را مفعول (جمله) قرار میدهد تا او را بپرستد. این یعنی . میان خود و خدا فاصله می اندازد که این خود کفر است. حافظ می فرماید: تو خود حجاب خودی از میان برخیز.

خدا را نباید پرستید، که خود عمل پرستش (و جدایی که میان خود و خدا می اندازیم) خدا را انکار میکنیم. خدا بصورت شهودی در وجود خودمان درک میشود آنجا که از دنیای انتزاعات خارج میشویم و وارد ادراک شهودی می شویم.

در اسلام حتا به خدا صفات و عواطف پست انسانی نیز منسوب میشود. عواطفی و واکنش هایی مانند خشم و غضب، قهر، و مکرکه از عواطف و رفتارهای پست بشری است به الله نسبت داده میشود. الله از ناباوران ناراضی است و به آنها وعده عذاب می دهد. به دگر اندیشان توهین می کند و پیامبرش را با جنگ با ایشان و گرفتن غنایم و زنان بیوه شده آنان در جهاد ترغیب می کند. حتا یک انسانی که تا حدی به درجات کمال را طی کرده باشد نیز این صفات خشم و غضب و کینه و قهر را ندارد و با عشق بدون قید و شرط مردم و دگراندیشان را می پذیرد. اما الله همچون یک انسان ناپخته که درگیر ایگو و هوای نفسانی و منیت خویش است، بر مخالفان خود خشم میگیرد و آنها را تهدید به عذاب و انتقام می کند. اسلام بزرگترین توهین به ذات خداوندی است.  


مسلمانان به تبعیت از عرب پیش از اسلام، برای خدا خانه متصور میشوند، و چه پرمعنا که دقیقا همان بتکده عرب پیش از اسلام را خانه خدا می دانند! آنها به این مکعب-مربع سیاه پوش سجده می کنند همچون بت پرستی که بتی را در محلی نگه میدارد و به دیدار آن بت میرود و برای بت هدایا و قربانی میبرد و او را می پرستد. 


به تمام هموطنان مسلمانم توصیه میکنم که دست از کفر و بت پرستی بکشند و بجای پرستش و کرنش در برابر انتزاع بت عرب پیش از اسلام که پس از اسلام بعد جسمی خود را از دست داد اما ماهیت بت بودن خود را حفظ کرد دست بکشند و به خدای حقیقی که در همه جا هست و تنها صفات او خرد و عشق است روی بیاورند بلکه رستگار شوند تا ایران ما همانند ایران پیش از جاهلیت اسلام دوباره آباد شود.

Thursday, February 23, 2023

ضحاک یک فرد نبود؛ ضحاک خود اسلام بود



 اسطوره افسانه نیست. حقیقت است. تکرار می شود. اسطوره هم از گذشته سخن می گوید هم حال هم آینده. در اسطوره، جزییات اتفاقات، نامها، و کاراکترها مهم نیستِ، روح داستان است که اسطوره را می سازد. داستان ضحاک همچنان ادامه دارد. ایران همچنان 

در بند ضحاک است. ولی ضحاک یک فرد نیست. یک مرد عرب یا عبری نیست. ضحاک یک اندیشه است. ضحاک خود اسلام است

به گفته فردوسی بزرگ، ضحاک مردی عرب بود که شاگردی اهریمن را میکرد. اهریمن که خود را به پیکره یک پزشک در آورده بود روزی از ضحاک دیدن کرد و شانه های او را بوسید و از جای بوسه های اهریمن دو مار سیاه بر شانه های ضحاک روییدند. برای پرکردن شکم مارها، ضحاک هر روز از مغز دو جوان ایرانی برای مارهایش خوراک درست می کرد. او همچنین دختران جمشید شاه ایرانی را اغفال کرده و آنان را به قصر خود برده بود و با آنان همخوابگی میکرد. دختران جمشید سمبل ایرانیان اند که بیش از هزار سال است که در اغفال اسلام به بردگی اسلام در آمده اند. 

در شاهنامه می خوانیم که فرانک مادر فریدون او را در کوهها پنهان کرد تا از گزند ضحاک و ضحاکیان در امان باشد. هنگامی که فریدون به سنین نوجوانی رسید از مادرش درباره پدر خود پرسید و دریافت که او فرزند آپتین شاه از تبار جمشید است. که ضحاک تازی پدر ایرانی او را کشته است و خود را به زور شمشیر جانشین او کرده است. فرانک جواهراتی در دودمان پیشدادیان نسل به نسل می گشت را به فریدون میدهد. روح ایرانی فریدون اینجا بیدار میشود و پی به راز کشته شدن پدرش توسط ضحاک می برد. او می خواهد به کین خواهی پدرش، شاه ایرانشهر، به نبرد با ضحاک دژخیم برود. اما هنوز زمان آن فرا نرسیده است. او تنهاست و از دیدگان مردم پنهان است. ولی مادرش جواهرات دودمان پادشاهی جمشید را به او میدهد.

فریدون نیز یک شخص نیست. فریدون نماد ایرانی نژاده است که از بیم ضحاکیان، گذشته پرشکوهش را فراموش کرده است. ولی روزی می رسد که او پی به اصالت وجودی خود می برد. و جواهراتی که مادر «فریدون» به او میدهد، جواهرات معمولی نیستند. این سنگهای ارزشمند همانا گوهر وجودی ایرانند که ایرنیان نژاده روزی در درون خود آنان را کشف می کنند. 

 در صورت ظاهر داستان، کاوه یک آهنگر است که در کارگاه آهنگری کنار حرارت سوزان آتش به آهن گذاخته پتک می زند و به آن شکل میدهد. وقتی مردان ضحاک دو پسر جوانش را به قصد قربانی کردن برای مارهای ضحاک به آشپزخانه دربار می بردند،‌ کاوه قیام می کند. پیشبند چرمی خود را پرچم می کند و سوی کاخ ضحاک روانه میشود.

اما کاوه نیز یک فرد نیست. کاوه مردم عادی ایران هستند. مردمی که زیر بار ستم کمرشان خمیده شده است و از ستم طاغوت به ستوه آمده اند. مردمی که از هنگامی که حکومت ستمگرانه اسلام سرزمین های ایرانی را ویران کرد چیزی جز جنگ و عزا و ماتم ندیده اند. کاوه نماد مردم زحمت کش و ستمدیده ایران است. 

  
فریدون که از این قیام مردمی آگاه می شود، خود را به آنان می رساند و فریدون و کاوه دوشادوش یکدیگر به سوی کاخی که ضحاک در آن زندگی می کند پیش می رانند و بدین سان کاوه و فریدون به پشتیبانی انبوهی از ایرانیان ضحاک ستمگر را از تختی که شایسته او نیست به زیر می کشند. شهرناز و ارنواز---دختران جمشید--- را از بردگی ضحاک آزاد می کنند. فریدون با خشم پتک خود را بالا می برد تا با یک ضربه ضحاک را بکشد. در اینجا فرشته سروش بر فریدون ظاهر می گردد و او را از کشتن ضحاک به قصد کین خواهی باز میدارد. آزمون فریدون این است که با خشم و به قصد کین خواهی خونی نریزد. فرشته سروش به فریدون می گوید، بجای کشتن ضحاک می بایست او را با چرمی از پوست شیر ببند و او را به کوه دماوند برده و درغار زندانی کند.فریدون  ضحاک را به دماوند کوه می برد و او را در غاری زندانی میکند. گوهرهای ایرانی که از نیاکان ایرانی خود به یادگار دارد را به پیشبند چرمینه کاوه آهنگر می دوزد و آن درفش کیانی ایران می شود. 


اینچنین بود که پادشاهی ضحاک تمام می شود، و ایرانیان از ستم ضحاک رها می یابند. 

در ظاهر این داستانی است با کارکترهای مشخص که در گذشته ای بس دور اتفاقا افتاده است و حدود هزار سال پیش توسط فردوسی بزرگ باز نگاری شده است. اما گویی فردوسی از زمان حال خویش و زمان حال ما سخن می گفته است. روح اسطوره ضحاک در زمان جاری است. فردوسی بزرگ، سه سده پس از یورش تازیان که منجر به مسلمان شدن گروه زیادی از ایرانیان گشت داستان ضحاک را بازگویی کرد. ضحاک برای فردوسی یک گذشته اساطیری نبود. واقعیت تلخ زمانش بود. برای ما نیز. 

مذهب اهریمنی تازیان که جایگزین دین راستین اهورایی ایرانیان شد، بخش بزرگی از ایرانیان را همانند دختران جمشید اغفال کرد تا خود با پای خود به خدمت ضحاک بروند و بردگی ضحاک و اهریمن را بکنند. همانند مارهای ضحاک که از مغز جوانان ایرانی تغذیه می کردند، اسلام نیز مغز ایرانیان را نشانه گرفته و مغز آنان را تسخیر کرد تا به بردگی خود افتخار کنند. 

اما از زمان فردوسی بزرگ تا زمان ما بوده اند ایرانیانی که در ژرفای وجود خود خاطره  مبهم و دور دست از حقیقت ایرانی را یادگار نگه داشته اند و چه بسا برای بیدار کردن ایرانیان اغفال شده و بردگان مسرور اسلام زده تا پای دار هم رفته اند. همچون فریدون که سالها راز تبار شاهی خود را در دل خود در میان کوهها پنهان کرد، راز شکوه فر ایران در دل ایرانیان نژاده پنهان مانده است.