Tuesday, August 10, 2010

How Landmark Rips You Off

To their credit they do use some sophisticated concepts they have borrowed from socio-lingustics, anthropology, and esoteric traditions (i.e. Buddhism, Sufism, Kabala, etc) that for many people are very interesting and can be a turning point in their view of life; however, you can learn about these concepts by reading couple of books (or if you have the chance take some socio-cultural anthropology and socio-linguistics courses). My point is $600 is way too much when you can learn them (in more profound and scientific ways) by reading academic books.

Aside from these abstract concepts, Landmark is a scam. They have purposefully designed the course in three consecutive full days to overwhelm the analytical side of your brain. They intentionally start the day (when the brain is at its best) by not so important topics in order to tire you off. By the afternoon, when people’s critical faculty have shut down they start their brainwashing sessions. This also helps people not noticing many self contradictions and logical fallacies in the coach's speech (i.e. he first says that all the problems in the world today are an ex-solution; for example, air pollution caused by cars today once was a solution to horse feces on the streets. A few minutes later, however, he convinces the audience that if they want to be “big” people they need to play “big” and playing big means they need to find big problems to solve. The already tired audience are blinded to the contradictions of his two arguments: if solution for every problem will turn into a new problem, then

what is the point? Logically speaking, solving a “big” problem means creating

another big problem! And of course, he refuses to answer any conceptual question/challenges precisely because he dose NOT want people to think critically. Critical thinking, by definition, nullifies brainwashing, which is the major mechanism operated in Landmark.

The false “breakthrough”:

They make people recall a dramatic experience in their past which usually make them cry. Generally speaking, human beings experience a feeling of lightness in their chests after they cry. The landmark coach shrewdly uses this opportunity and calls it a “breakthrough” and make the person believe that they are “transformed” as of now.

Landmark is a religion:

Another technique they use in Landmark is the same that many religions use: if you are a non-believer there is something wrong with you. This technique particularly works for those who strive to gain approval by the group. The weaker personalities who can’t stand standing alone and always run with the crowd since deep down they don’t trust their own judgments and/or their own abilities easily give in and don't dare to question the course materials. They also designed the system in a way that whatever you accuse them of they project it back on to you (in higher levels they even say once you are "enlightened" what people see in you is the reflection of the self. This is yet another insurance they build in their system, so none questions the coach/"prophet". So less courageous personality types prefer to shut their mouths or even worse convince themselves that they do not see any problem with the coach or other “enlightened” Landmark grads. Simply put: the system works on the principal of “one who sees the nakedness of the king is stupid”.

Two classes in Landmark:

Landmark is constituted of two classes: the cons (the paid “employees”) and the fools (the volunteers). They make extra money by making their already brainwashed graduate students work for them for free.

Conclusion:

I don’t deny that some people could improve their life to some extent after taking the Landmark Forum. My quality of life definitely changed in the past couple of years after I studied the linguistic and anthropological concepts at the university so I can see how this can be an opportunity to learn some intriguing abstract concepts. However, as I said earlier, the only useful part of the forum (these concepts) can be found in academic (or some good popular) books which in total cost less than $100. So, unless you cannot read books, spare yourself $500 and don’t expose yourself to brainwashing machine of Landmark. They don’t only make financial damages, but they have the potential to make psychological damages as the coaches are very powerful and unethical people. They intentionally try to break you down if you challenge/resist them. They will start throwing random attacks at you to see what works (everyone has a weak point and eventually will give in to something.)

Monday, July 19, 2010

حد زدن همجنسگرایی در قرآن نیست

حد زدن همجنسگرایی هم در قرآن نیست. حتی داستان قوم لوط رو هم با تفسیر اینجور نشون دادن که بخاطر همجنسگرایی مورد عذاب واقع شدن. اصل داستان رو بخونید می بینید که نکته اخلاقی داستان می تونسته سر محافظت از میهمان باشه! دو فرشته بصورت دو مرد در میان و به خانه لوط می رن و مردم شهر به لوط میگن قرار بود مهمانی در خانه ات دیگه راه ندی و میرن که به مهمان های لوط تجاوز کنن. لوط میگه اینکارو نکنید بیاید من دختران خودم رو در اختیارتون میذارم....حالا یک عده تفسیر کردن که این یعنی منع همجنسگرایی در صورتی که داستان بیشتر رو محافظت از مهمان تاکید داره. چون لوط هیچ جا صراحتا نمیگه که چون این ها مرد هستند شما نباید باهاشون رابطه داشته باشید

جالب این جاست که از خوندن این داستان نتیجه میگیرن که این قوم بخاطر "همجنسگرایی" ( و نه حتی تجاوز) مورد عذاب واقع می شن، پس همجنسگرایی در اسلام حرامه، اما این نتیجه رو نمیگیرن که دختران خود را در اختیار مردان عصبانی شهر قرار دادن کاری پسندیده و از سیرت پیامبران است! نکته اینجا ست که داستانها رو طوری تفسیر میکنند که نقطه نظر خود را توجیه کنند نه اینکه نقطه نظرشان از داستان نشات گرفته باشه

هر کسی از ظن خود شد یار من!ـ

Publish Postسوره حجر آیه 58 به بعد

حجاب موی سر در قرآن نیست

گفتگویی در فیس بوک داشتم که دوستان پیشنهاد کردند در بلاگ بذارم که قابل مرور باشه، از این رو ساختار این نوشته ها شاید کمی غیر "بلاگی" بنظر بیاد، چون بیشتر فرمت مباحثه داره.
-----------------------------------------------------------------------------------

سوای عدم وجود حکم سنگسار در قرآن، حجاب موی سر نیز در قرآن نیومده. حجاب در واقع پوشش محلی عربها (حداقل قبیله پیامبر اسلام) بوده. ملیت ها و قومیت های دیگه که مسلمون شدن وقتی دیدن اطرافیان محمد حجاب دارن فکر کردن این هم جزو احکام اسلام هست. ولی هیج جای قرآن نمیگه که زنها باید موی سر خودشون رو بپوشونن

تنها اشاره قرآن به پوشش زنان در سوره نور هست که در آن هیچ حرفی از موی سر نمی زند:ـ

سوره نور آیه 31 اینو میگه:ـ

"به زنان با ایمان بگو: دیدگان خویش را از نامحرمان فرودارند و پاکدامنی ورزند و زیور و آرایش خویش را جز آنچه ظاهر است نمایان نکنند و باید "روسری" های خورد را بر سینه افکنند و زیور و آرایش خود را آشکار نکنند، جز برای شوهران و پدران یا پدرشوهران و فرزندان شوهر و برادران یا پسران برادر و پسران خواهر و زنان {معاشرشان} و یا زنان اسیری که در اختیارشان قرار گرفته است، یا وابستگانی که تمایل جنسی ندارند، یا کودکان نابالغ، و چنان گام بر ندارند که زیور و زیبایی های نهانشان مورد توجه قرار گیرد. ای مومنان
همگی به سوی خدا باز گردید بسا که رستگار شوید">ـ



هیچ حرفی از موی سر و گردی صورت نمی زنه. میگه "روسری" های خود را "بر سینه افکنند و زیور و آرایش خود را اشکار نکنند"ـ
اول اینکه، "روسری" رو جز لباس محلی حساب کرده. یعنی از اینجا شروع کرده که همه "روسری" دارن یعنی قسمتی از پوشش عرفی جامعه بوده اگر غیر از این بود از خود روسری حساب میکرد یعنی میگفت به زنان بگویید که روسری سر کنند! تاکید این آیه (تنها آیه مربوط به "حجاب" که در سوره نور پیدا کردم) سر پوشاندن "سینه و زیور آلات و آرایش" هست.
دوم اینکه، نمی دونیم منظور از "روسری" دقیقا چی هست اینجا. بطور حتم روسری امروزی که زنان ایرانی می پوشند نمیتونسته باشه. حتی مردهای عرب هم امروز "روسری" (به معنی لغوی اش. یعنی پارچه ای که روی سرشون بخاطر آفتاب و شن می اندازن) دارن بدون اینکه هدفشون پوشوندن مو از نامحرم باشه. اینکه "روسری" در فرهنگ عربی برای زنها هم همین معنی رو می تونسته داشته باشه. قران بهشون میگه با اون چیزی که روی سرتون هست سینه هاتون و زیور آلاتش رو بپوشنید. . اینکه "روسری" اینجا کاربرد پوشاندن مو رو نداره، کاربردش سر پوشاندن سینه هست.ـ
نکته جالب دیگه اینکه اگه این آیه رو با دقت بخونید می بینید که حتی زنان غیر معاشر و یا اسیر هم به زنان با ایمان نا محرم هستند!! ـ

آیه دیگه در سوره نور مرتبط باپوشش زنان:
"زنان سالخورده که انتظار زناشویی ندارند، اگر بدون خود آرایی، روپوشهای خود را از تن برگیرند، گناهی بر آنها نیست. ولی حفظ عفاف برای آنها بهتر است؛ و خدا شنوایی داناست" (آیه 60


این آیه رو هم اگه با دقت بخونیم می بینیم که تاکید بر آرایش و بدن هست و نه موی سر. میگه می تونن "روپوش های خود را از *تن* برگیرند. نمیگه می تونن "روسری" های خود رو در آورند. معنی اش این هست که پوشیدن مو جزو حجاب نبوده بلکه پوشاندن بدن و آرایش جز حجاب بوده. اگر غیر از این بود میگفت زنان پیر می توانند مو های خود را نشان دهند! و دوباره هم بر آرایش تاکید میکنه و میگه حتی زنان پیر هم نباید آرایش کنند. اصلا هیچ جا حرفی از پوشاندن مو نیومده.ـ


کسی در پاسخ من نوشت که:ـ


"
توي ترجمه آياتي كه آوردين زيور دكر شده بود كه بايد پوشيده بشه، و اينكه منظور از اين زيور همون موي زنه، چون مي دونين كه آرايش موي سر باعث زيبايي بيشتر مي شهو حكم زينت داره و احتمالا منظور اينه نه الزاما گردنبند يا وسيله ي زينتي
"


و پاسخ من این بود که:ـ
اتفاقا نکته حرف من این بود که این برداشت و تفسیر ماست نه حرف قرآن. البته نمیشه مطمن بود که منظور از "زیورآلات" چی بوده دقیقا، منتها اگر مو انقدر مساله مهمی بود و انقدر که مسلمان ها معتقدند که قرآن کامل ترین کتاب هست، پس چرا کتابی به این کاملی مسله به این "مهمی" (به اعتقاد خیلی از مسلمانها) رو مطرح نکرده اصلا؟! چرا صراحتا نگفته مو و گفته "زیورآلات" و چرا ما باید فکر کنیم که منظور مو بوده؟
یا باید قبول کنیم که قرآن کتاب کاملی نیست (چرا که حتی شرعیات خود اسلام رو هم توش صراحتا ذکر نکرده، بگذریم از مسایل "علمی" و اجتماعی که خیلی ها اعتقاد دارن قرآن بهترین منبع براشون هست!) و یا اینکه باید بپذیریم که چون نگفته موی خویش را بپوشانند، پس پوشاندن مو در قرآن نیست

در پاسخ این نکته هم که گفتید "آرایش مو باعث زیبایی زن میشه": نخست اینکه، پس اگر زنی موهایش را آرایش نکند می تواند روسری اش را بردارد؟ دوم اینکه، این مبحث زیبایی ریشه فرهنگی داره و در هر زمان و مکانی معیارهای زیبایی تغییر میکنه. مثلا تا پیش از اواخر دوره قاجار در ایران زلف پسران به اندازه زلف دختران زیبا قلمداد میشد و بسیاری از غزلهای عاشقانه پارسی در واقع در مدح مردان جوان زیبا رو و سیه گیسو هست و نه زنان (برخلاف تفسیرهای امروزی افرادی نظیر قمشه ای که دوست دارند معشوق در شعرهای فارسی رو همیشه زن تصور کنند و نتایج بی پایه اساسی بگیرند که در ادبیات فارسی "زن ناز میکند و مرد نیاز" و از این مهملات امروزی) پس بنابراین مردان جوان هم باید از مردان بزرگسال تر روسری سر میکردند در آن زمان!ـ
(این پاراگراف آخر روالان اضافه کردم. اون روز یادم نبود)

پاسخ ایشون:ـ

"
ه نظر من قرآ” كامله و علت اختلاف تفاسير از اون اختلاف در فرهنگه، و اصلا وجود پيامبر به خاطر همين تفاسير بوده و براي همين ما از احاديث هم كمك مي گيريم، توي يكي از جنگ هاي اسلامي زمان حضرت علي (ع) (البته مطمين نيستم ايشون يا خود پيامبر) مشكل همين بوده كه افرادي مثل معاويه مي گفتن ما فقط به قرآن استناد مي كنيم. در حالي كه قرآن در عين سادگي مختصر هم هست در بعضي موارد احتياج به تفسير داره و فكر مي كنم اين مساله كه منظور از اون زينت موي سر هست توي احاديث زياد اومده باشه، تا اونجا كه من مي دونم اشاره مستقيم به اون آيه خاص شده و نوع حجاب به صورت پوشاندن سر به جز گردي صورت و دست ها تا مچ اومده توي حديث خود پامبر (ص) يعني همه ممكنه دچار اشتباه از اين آيه بشن ولي حديثي هست كه اونو تفسير كرده، دقيقا هم در پي سوال يكي از اصحاب پيامبر بوده"

پاسخ من:ـ
آخه مسله پوشاندن موی سر که مسله پیچیده ای و غیر قابل درکی نبوده که قرآن بخواد طوری مطرحش کنه که نیاز به تفسیر و حرف و حدیث داشته باشه. مگه در زبان عربی لغتی برای مو نداشتن که یک کلمه بگه به زنان بگویید موهای خود را بپوشانند؟ پس قبول کن که قرآن کتاب کاملی نیست! مسله به این سادگی رو هم حواله کرده به حرف و حدیث.ـ
و در مورد حدیث،نکته اینجاست که تقریبا محاله صحت یک حدیث رو اثبات کرد.
در مورد اینکه نقش پیامبر شرح و توضیح قران بوده هم مورد دارم. بنظر من نقش پیامبر (همونطور که از اسمش میاد) ارسال قران به مردم و قانع کردنشون که این کتاب آسمانی هست بوده وگرنه این خدای "دانا و حکیم که بر همه چیز عالم است" چرا نکرده یک کتاب بنویسه که حد اقل افرادی که از هوش و فکر معمولی برخوردارند بتونن بازش کنن و ازش راهنمایی بگیرن؟
یا به عبارت دیگه، اصلا چرا قرآن فرستاده؟ یکدفعه میگفت برید از پیامبر بپرسید همه چیز رو و بعد از اون هم به احادیث روایت شده استناد کنید.ـ
یس اینکه یا این خدا اونقدر که خودش ادعا میکنه عالم و حکیم نبوده و یا اینکه این داستان تفسیر (حد اقل سر مسایل ساده شرعی، به مسایل پیچیده فلسفی کاری ندارم) از جعلیات تاریخ هست. همیشه وسیله ای بوده برای اینکه قشری (ملایان) دیگران رو کنترل کنند

Book Summary: Iran From Religious Dispute to Revolution

In his book, Iran from Religious Dispute to Revolution (1980), Fischer explores the religious roots of the 1979 Iranian revolution with the emphasis on the roles of the Madrasa (the traditional Islamic college), the ulama (the Islamic clergy), rawzeh (popular preaches at religious gatherings), rituals of Muarram (anniversary of the third Imam’s martyrdom), and the emergence of sociological reading of Islam by western educated popular lecturers such as Dr. Ali Shariati. Another way to put this, Fischer underscores the importance of Shi’aism in the 1979 aftermath.

He begins by historicizing the emergence of the Madrasa whose underlying scholastic structure is not estranged from that of the Jewish Yeshiva and the Christian Studium from the early 11th century onward. However, he goes beyond the intellectual and pedagogical functions of the Madrasa and shows its interrelated multilayered presence in the Iranian society from economics, social services, and politics to its symbolic representation of the Iranian heritage against the west and the rapid (and at times forced) westernization of the country in the 19th and 20th centuries. In other words, the Madrasa system is not only a scholarly institution where lectures and intellectual debates take place, but also a deeply rooted (and perhaps the oldest) political and economical institution which intertwines with everyday life of different classes in Iran, mainly, the peasants, the urban working class, and the bazzaris (the merchant class). Understanding the Madrasa in this light (a powerful multilayered institution rather than a place to merely teach and learn theology) is crucial to explain the 1979 revolution, an enigma for those (mainly secular middle class Iranians) who favour dismissing madrasa as an unimportant place of gatherings for some “backward” people.

Aside from the importance of the role of the Madrasa and the Ulama, Fischer also stresses on the role of the Muharram ritual (anniversary of the third Imam’s martyrdom), and other popular Shi’a tales as “religious” idioms for political inspiration in the course of the 1979 revolution. Knowing how Iranian masses understand Shia’ism is essential to the understanding of the causes and the aftermath of the 1979 revolution. In the Iranian common sense, Shia’ism emerged from the resistance against the corrupt dominant political powers of the time, the illegitimate caliphs. The idea is that Ali (Muhammad’s son-in-law) was the appointed caliph by the prophet, and he (and his descendants after him) was the only one capable of governing the society with justice, (the alluring promise of Islam for Iranians ---the non-Arab subjects, hence the second degree citizens, of the early Islamic empire). The only just society for the Shia’s is the one which precisely mimics the short-lived societies governed by Muhammad and Ali for a few years they sized power. In other words, unlike the (western) popular assumption, Shia’ism is not merely rejection of state dominance, but the idea that no government is legitimate (just) except the one which models itself after Ali’s and Muhammad’s.
The stories of Ali’s justice and wisdom in contrast to the incompetence and tyranny of the first three caliphs, who illegitimately sized power before him, are preached repeatedly in every rowzeh (preaches at religious gatherings). Even more popular than Ali’s peaceful resistance, it is his son’s---Hussein--- legendary but tragic battle with the concurrent caliph. While anecdotes of Ali’s just government provided people with an ideal form of the government, Muharram rituals (Hussein’s martyrdom anniversary) modeled their structural resistance.

In every Muharram, not only the Shi’a identity with its underlying value of yearning for justice intertwined with a sense of victimization was reproduced, but also the solidarity between the mourners rehearsed their unification against the common enemy: the Pahlavis, who on top of all their other tyrannies had also banned the Muharram ritual for a few years and had slaughtered those who had ignored the ban. It was during the 1978 Muhrram ritual that Khomeyni, a charismatic clergy figure who has been sent to exile as a result of his bold criticism against the Shah, was identified as Imam Hussein, and received the (unofficial) title of Imam (183). (In Shi’a tradition, the title of Imam is reserved only for the first 11 descendants of Ali plus himself. The fact that Khomeyni was called Imam was an exception to the rule, which was resisted by many upper-class Shia’s).
One important point that Fischer misses here, however, is the importance of the emotional impact of Muhrram narratives, particualry on younger audience. The paradigm has elaborate chapters on the starvation and slaughter of Hossein’s young children with whom the younger audience can easily identify and feel empathy for. From early years, the Shi’a Iranians grow great sensitivity for the sufferings of Hussein and his family.

On a separate account, explicit yearning for justice was already in the Iranian consciousness before the Arabian invasion and conversion to Islam/Shia’ism. The (Middle) Persian term daad (justice) is a highly loaded term which reflectes in many tales and popular historical anecdotes the evaluation of a king or governor’s moral conduct. Moreover, both the Persian terms daad and the Arabic loanword edaalat correspond closely to the idea of the Truth/God. Hence, injustice is not only abhorred on the grounds of unfairness or cruelty, but it is perceived as an offence against the Divine/Cosmic Order.

Beside the institution of Madrasa, the rowzeh, and the Muharram ritual which mobilized mainly the peasants, the working class, and the bazzaris, the emergence of a new religious class allied many groups of the middle class with the revolutionary crowd as well. “Traditionally” (before the introduction of western education), the clergy were considered to be the well-read and intellectual, hence, the middle class. During the period of westernization of Iran in the 19th century when western educated Iranians were trying to modernize Iran by establishing western institutions in the country, the intellectual superiority of the ulamas gave in to that of the university graduates. Particularly during the constitutional revolution of the 1907, which is referred to as the middle class revolution in contrast to the working class revolution of the 1979, there were systematic attacks on the religious and “superstitious” beliefs by the “enlightened” class. The result was a noticeable loss of overt prestige for the ulamas and religion in the mind of those who wanted to identify as middle/upper class. In the 70’s, however, the contradiction between belonging to upper/middle class and having religious fervour was resolved through western educated religious individuals such as Dr. Ali Shariati. A history graduate from Sorbonne, Shariati became a popular lecturer and writer for young Iranians who despite having a religious background were cynical of the “backwardness” of the ulamas. Plagiarizing Marx and Durkheim, Shariati re-constructed Islam in general, and Shia’ism in particular, through sociological idioms and jargons as the only way to achieve the Plato’s Utopia and the society of the just. Many who may not have admitted as having religious devotion (a sign of backwardness) otherwise, proudly identified as Shi’a Muslims after attending Shariati’s lectures and/or reading his books. Thus, through people like Shariati the self-identified intellectual class was also joined the course of the revolution.

To sum up, unlike the popular assumption, it was politics which took up religious idioms during the course of the 1979 revolution, and not the other way around. That is to say, it was not for the intrinsic sake of Islam that people established the Islamic Republic, but for the instrumental use of (shi’a) Islam: a way to govern society with justice. Through Shi’a narrations and rituals, many segments of the society reproduced themselves as one imagined community with a collective tragic history of falling victim to the unjust central government. Ulamas, who had been acting like a political party for at least a 1000 years through the institution of Madrasa, took the leadership of the masses, particularly the most disempowered segments of the society as well as the merchant class who had close links to the ulamas through marriage alliance and/or city architecture (the central mosque is built in the central bazzar where the bazzaris go daily for prayer and/or signing their commercial contracts before a Mullah). The emergence of western educated intellectuals like Shariti who sophisticated the folk narrations of Ali and Hussein attracted many young middle class Iranians, including the university students, and gave an intellectual twist to the revolutionary movement.


Fischer, M. J. Iran: from Religious Dispute to Revolution. Cambridge, Massachusetts, and London: Harvard University Press, 1980.

Friday, February 19, 2010

وضیعت اسف بار کودکان فرخنده



آسایشگاه فرخنده
مرکز نگه داری کودکان معلول ذهنی

در این مرکز در حال حاضر 84 کودک زندگی می کند . شرایط زندگی این کودکان
در عکسها گویاست . آمار مرگ و میر در این کودکان بالا و در سالهای اخیر
بی سابقه ست .
هفته ی پیش یکی دیگر از این کودکان جان سپرد .
بوی بسیار زننده و متعفن ادرار به بازدید کننده ها مجال نمی ده تا بیشتر
از 4-5 دقیقه در خوابگاه این کودکان معصوم بمونند . عمر متوسط دراین
کودکان 10 تا 14 سال است .

شاید نیاز این بچه ها به کمکهای غیر نقدی شما خیلی زیادتر از حد تصورتون
باشه. نیازی نیست برای کمک به بهبود شرایط این بچه ها پول بدید ، اگر در
خونه تون پتو ، لحاف یا بالش تمیز سایز کودک دارید ، اگه فرش یا گلیم یا
زیر انداز تمیزی دارید از اهدای اون به این بچه ها دریغ نکنید . مطمئن
باشید که خدا لطف شما را به این بچه ها هرگز فراموش نمی کنه .

دادن لباس کودک و یا اسباب بازی به این بچه ها دنیای اونها را متحول می کنه .
اکثر این بچه ها یتیم و یا رها شده هستند . حالا که دنیا اونها را فراموش
کرده شما اونهارا فراموش نکنید . مطمئن باشید این بچه ها با احساسهای پاک
و کودکانشون محبت شما را درک می کنند .
به اونها به خاطر این عمرهای خیلی کوتاه و پر رنجشان رحم کنید تا خدای
بزرگ لطف شما را در جا و مکانی که تصورش را نمی کردید بی پاسخ نگذارد..
کمکشان کنید تا این چند سال کوتاه زندگیشان بیشتر از این در مشقت و رنج
نباشند.

اکثر این کودکان مبتلا به اوتیسم می باشند . در خارج، کودکان اوتیسمی
مستقیما زیر نظر روانشناسان قرار میگیرند تا به آنها کمک شود تا زندگی
راحت تری داشته باشند .
اما در ایران ، این کودکان که خود مستعد مرگ هستند به تخت بسته می شوند و
ساعتها به همان حال رها می شوند .
کمکهای خودتون را مستقیما به خود مرکز ببرید .

آدرس مرکز :
تهران - میدان آزادی - خ محمد علی جناح - خ شهید صالحی - خ شهید ناصر
ولدخانی - پلاک 66 - مرکز نگهداری کودکان معلول فرخنده