Sunday, July 19, 2009

گاز اشک آور از مستحبات جدید نماز جمعه


خب به هر حال شهادت امام موسی کاظم نزدیک بود... این برادرای جان بر کفم واسه اینکه مردم راحت تر گریه کنن ، چندتا گاز اشک آور زدن وسط صف های نماز جمعه ( ضلع شرقی دانشگاه تهران ، خیابون قدس حد فاصل انقلاب تا طالقانی)...

البته یکی دیگه میگفت این موتورایی که میان وسط ملت و می خوان مردمو پراکنده کنن واسه اینه که ملت بفهمن فلسطینیا واسه برپا کردن یه نماز جمعه چی می کشند ، بهتر درکشون کنن ...

یه سری برادر و خواهر بسیجی ام بودن که به جای اینکه بیان تو نماز جمعه شرکت کنن ، با لباس و ماسک و ... توی مدارس اطراف محل نماز جمعه ( مثلن دبیرستان شهید سعیدی ، اول خیابون حجاب ) جمع شده بودند. البته یه وقت فکر نکنید به خاطر ناهار و اینا یا اینکه بریزن ملتو بزنن و دستگیر کننا ، به خاطر اینکه یک ساعت تفکر به اندازه هفتاد سال عبادته... خب مدرسم جای تفکر و درس و تحصیله دیگه...

البته کنار این همه چند صد نفر شیر مرد و شیر زن بسیجی ، یه ذره ، حدود یکی دو میلیونم ، اراذل و اوباش و اغتشاشگر و منافق و اینا اومده بودن که یه سری شعار راجع به امام حسین(ع) و نمی دونم میرحسین میدادند. البته این واسه من خیلی مهم بود که واقعا همه قشری بودن... مثلن یه عالمه آخوند و خانوم چادری و اینام بودن ، ولی خب همه ی اینا خاندان نبوتشون گم شده بود. جالب اینه که هر مسئولی که میومد مثل محمد هاشمی و محسن رضایی و مجید انصاری و...( اینایی که با چشم خودم دیدم ) با ابراز احساسات این ضد انقلابا ، اونام متقابلن براشون دست تکون میدادن...

مرگ بر آمریکا و انگلیسم به مرگ بر چین و روسیه تبدیل شده بود... (البته این دوستداران دولت هم با معاون اول رییس جمهور شدن رحیم مشایی ، احتمالن دیگه مرگ بر اسراییل نمیگن...)

این اغتشاش گرام به جای شعار « خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست » ، شعار « خونی که در رگ ماست هدیه به ملت ماست » میدادند... هاشمی هم چند دقیقه بعد گفت: "همه چیز این نظام متعلق به مردم است از رهبری گرفته تا...."

***

ما اون وسط که داشتیم از محلی که گاز اشک آور زدن و داشت چشمامونو میسوزوند فرار میکردیم ، چندتا از این دوستامونو دیدیم که اتفاقن ریش داشتن... اونقدر ذهن مردم نسبت به این ریشوها بد شده که وقتی رفیقامون داشتن به مردم میگفتن که اشک آور زدنو فرار کنید ، یه چند نفری به من گفتن : آقا نرو ، اینا از خودشونن ...

No comments:

Post a Comment